به وقت اردیبهشت

من همه تو ، تو همه تو ، او همه تو ، ما همه تو...

به وقت اردیبهشت

من همه تو ، تو همه تو ، او همه تو ، ما همه تو...

به وقت اردیبهشت

*هو الانیـــــــس*

پروردگارت نه رهایت کرده و نه تو را فراموش کرده...

(سوره ی ضحی آیه ی 3)

الحمدلله


من بودم و چشمان تو ... نه آتشی و نه گلی









مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۲۶ مهر ۹۴، ۱۷:۱۶ - فاطمه نظری
    عاالی
نویسندگان

۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۲
  • ۰



در شبی سرد و برفی


که هیچ پنجره ای باز نبود


و هیچ عابری از این کوچه ی باریک عبور نمی کرد


نذر کردم که شعرهایم را به همه مردم شهر هدیه دهم


تا تو بیایی ...


چند بیت را که درباره ی چشمانت نوشته ام


به دخترکی که هرروز سر چهارراه گل می فروشد


-و به گمانم هیچ کس به او نگفته  چقدر چشمانش زیباست -


و چقدر وقتی می خندد دوست داشتنی می شود می دهم


و شاید مردم تصور کنند او به لباس و خوراک بیش تر احتیاج دارد


اما من می دانم اگر بداند چقدر چشم هایش دوست داشتنی هستند و زمانی که لبخند میزند


چقدر زیبا می شود دیگر هیچ گاه غصه نمی خورد


حتی وقتی لباس های کهنه برتن دارد چون همیشه می داند زیباست


و هیچ گاه نمی گرید چون میترسد چشم هایش خراب شوند


و هیچ گاه اخم نمی کند چون قدر لبخندش را می داند

  • ۲
  • ۰
لطافت باران ، عطر خوش نان ، طعم خوش انارهای تازه چیده شده ،

همه در کنار تو زیبا می شوند و معنا می یابند ...

کافیست یک بار به خورشیــــــد نگاه کنی

آنوقت تمام شب را به امید دیـــــدن خورشید بیدار می مانم

و از اخبار تنها قسمت اوقات شرعی را گوش می کنم ...

یا یک بار بی محابا زیر سیلابی ترین باران قدم بزنی

آنوقت باران تمام دنیایم می شود

و در تمام شهرهای بارانی خانه ای میخرم

و زیر تمام آسمان های بارانیـــــ مسجـــــدی می سازم

یا اگر یک بار گل سرخ را ببویی
  • ۲
  • ۰

بودنت همیشه هست...

کنار عطر خوش اقاقی چقدر حس می کنم تو را

بودنت همیشه هست اما

 از وقتی پدربزرگ گل های سرخ را درون باغچه کاشت بیش تر یادت می کنم

 از وقتی مادر پرده های ضخیم قرمز رنگ  را برای شستن در آورد

و آسمان از پنجره ی اتاق پیدا شد بیش تر یادت می افتم

و دعا می کنم هیچ وقت آن پرده های ضخیم برنگردند !

بودنت همیشه هست اما