آه غروب تو ...
چه عاشقانه خورشید در پشت فضای گنبدت پنهان می شود و می دانم غروب تنها افسانه ای بیش نیست ... خورشید
در آغوش حرم امن تو جای می گیرد تا برای روز بعد گرما یی داشته باشد ... و باد تنها بهانه ی دلتنگی های هوای ساکن است
که از بی قراری تو به جنب و جوش در آمده و در جوار پرچم تو عاشقانه قدم می زند ...
و ماه ... چه بگویم از ماه که شرم زده و کوچک و بی فروغ در گوشه ای از آسمان کز کرده و به روشنای تو چشم دوخته ...
و فرشتگان دسته دسته به زیباترین جای زمین پناه می برند ... همان ها که در خلقت زمین و آدم پراز سوال بودند
اکنون آسمان عظیم را رها کرده اند و چسبیده اند به قطعه ای از زمین که وسیع تر از آسمان
و آرامش بخش تر از بهشت است...
و آب که عکس گنبد تو را با غرور در آغوش می کشد و به یاد عشق قدیمی اش می گرید و می جوشد و سال هاست
که در آرزوی وصال تو آب شده است ...
و فرات را بگو که قطره آبی بیش نیست در برابر تو و در غصه ی فراق تو چه بی جان گشته است...
می بینی ابر و باد و مه و خورشید و فلک همه تو را دوست دارند و دیوانه وار به گوشه ای از حرمت وصل شده اند ...
کربلا ... تو به اندازه ی عشق نزدیک می شوی و می دانم عاشق نشده ام ... هنوز فرسنگ ها راه است بین دل من و راه تو ...
ومی دانم راه تو را تنها با دل می توان رفت و پایی که با دل نیامده باشد به تو نمی رسد ...
بگذار من هم دل به تو و راه تو ببندم و خالص شوم در عشق تو تا کربلا را دریابم قبل از آنکه نفسم بی دیدار تو قطع شود ...
بگذار دچار تو شوم ... و چه زیبا گفت سهراب :دچار یعنی عاشق ... وفکر کن که چه تنهاست اگر ماهی کوچک
دچار آبی دریایی بی کران باشد...
پ.ن: السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الرواح التی حلت بفنائک ...
+ خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند و دست منبسط نور روی شانه ی آن هاست ... نه وصل ممکن نیست ... همیشه فاصله ای هست (سهراب)
++: چقدر از ته دل می گویی "لبیک یا حسین"؟ سنگین است بار این حرف... به سنگینی تمام دردهای عالم ... به سنگینی تمام غم های زینب ...
به سنگینی تمام عالم ...
چه عاشقانه خورشید در پشت فضای گنبدت پنهان می شود و می دانم غروب تنها افسانه ای بیش نیست ... خورشید
در آغوش حرم امن تو جای می گیرد تا برای روز بعد گرما یی داشته باشد ... و باد تنها بهانه ی دلتنگی های هوای ساکن است
که از بی قراری تو به جنب و جوش در آمده و در جوار پرچم تو عاشقانه قدم می زند ...
و ماه ... چه بگویم از ماه که شرم زده و کوچک و بی فروغ در گوشه ای از آسمان کز کرده و به روشنای تو چشم دوخته ...
و فرشتگان دسته دسته به زیباترین جای زمین پناه می برند ... همان ها که در خلقت زمین و آدم پراز سوال بودند
اکنون آسمان عظیم را رها کرده اند و چسبیده اند به قطعه ای از زمین که وسیع تر از آسمان
و آرامش بخش تر از بهشت است...
و آب که عکس گنبد تو را با غرور در آغوش می کشد و به یاد عشق قدیمی اش می گرید و می جوشد و سال هاست
که در آرزوی وصال تو آب شده است ...
و فرات را بگو که قطره آبی بیش نیست در برابر تو و در غصه ی فراق تو چه بی جان گشته است...
می بینی ابر و باد و مه و خورشید و فلک همه تو را دوست دارند و دیوانه وار به گوشه ای از حرمت وصل شده اند ...
کربلا ... تو به اندازه ی عشق نزدیک می شوی و می دانم عاشق نشده ام ... هنوز فرسنگ ها راه است بین دل من و راه تو ...
ومی دانم راه تو را تنها با دل می توان رفت و پایی که با دل نیامده باشد به تو نمی رسد ...
بگذار من هم دل به تو و راه تو ببندم و خالص شوم در عشق تو تا کربلا را دریابم قبل از آنکه نفسم بی دیدار تو قطع شود ...
بگذار دچار تو شوم ... و چه زیبا گفت سهراب :دچار یعنی عاشق ... وفکر کن که چه تنهاست اگر ماهی کوچک
دچار آبی دریایی بی کران باشد...
پ.ن: السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الرواح التی حلت بفنائک ...
+ خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند و دست منبسط نور روی شانه ی آن هاست ... نه وصل ممکن نیست ... همیشه فاصله ای هست (سهراب)
++: چقدر از ته دل می گویی "لبیک یا حسین"؟ سنگین است بار این حرف... به سنگینی تمام دردهای عالم ... به سنگینی تمام غم های زینب ...
به سنگینی تمام عالم ...
- ۹۳/۰۹/۱۴
رمقمان را بریده اند این خدا حافظی ها
التماس دعا