به وقت اردیبهشت

من همه تو ، تو همه تو ، او همه تو ، ما همه تو...

به وقت اردیبهشت

من همه تو ، تو همه تو ، او همه تو ، ما همه تو...

به وقت اردیبهشت

*هو الانیـــــــس*

پروردگارت نه رهایت کرده و نه تو را فراموش کرده...

(سوره ی ضحی آیه ی 3)

الحمدلله


من بودم و چشمان تو ... نه آتشی و نه گلی









مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۲۶ مهر ۹۴، ۱۷:۱۶ - فاطمه نظری
    عاالی
نویسندگان

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۴
  • ۰

تنهایی

همه چیز از تنهایی آغاز شد ...یک غار... یک غار همواره نماد تنهایی بوده...نماد خلوت ...خلوت انسان باخودش... وشاید این آغاز انسان است... تنهایی ...تنهایی ...تنهایی... آری تنهایی آغاز انسان است... انسان شدن ...انسان ماندن ...
وشاید تو تنها بتوانی این تنهایی عمیق را پرکنی......تنهایی انسان باتو پرمی شود و چه کسی می تواند تنهایی انسان را اندازه بگیرد
چه واحدی... چه مقیاسی... تنهایی انسان به وسعت آسمان هاست ... یا شاید به اندازه ی تمام ستارگان عالم ... یا شاید به تعداد تمام جمعه های جهان ...چه کسی می تواند تنهایی انسان را اندازه بگیرد؟!   و من می لرزم ... می ترسم ... تو ...یگانه خالق ... همدم تنهایی من؟!

همه چیز از تنهایی آغاز شد ... چه میگفتی در خلوت هایت ای محمد(ص) ؟! ...حتما تنهایی ات را میگفتی ... به کدام زبان ..با کدام واژه ها ... واژه هایت زمینی نبود...واژه هایت از "دل" بود ... از عمق تنهایی ....

چه میگفتی که "او" آغاز کرد ... چه میگفتی در غارت ... در تنهایی ات ... چه میگفتی که "او" صدایت زد...چگونه اندازه گرفتی تنهایی ات را ؟

"او" آغاز کرد... همدم تنهایی انسان... مونس گریه های بی دلیل... نگران دل های شکسته ی بی خریدار... شنونده ی دعای آن مرد که بی سقف زیر باران با بچه هایش مانده بود... دوستدار آن دخترک فقیر گل فروش که هیچ کس دوستش نداشت... اجابت کننده ی دعای آن پیرزن تنها که از فرط پیری هیچ کس نمی فهمید چه می گوید...  "او" آغاز کرد ... همدم تنهایی انسان ...

چه میگفتی محمد(ص)؟! .... که" او" عاشقانه آغاز کرد ... که "او" نام هایش را آشکار کرد ...

در آن تنهایی عظیم چه میگفتی ... چه میگفتی که "او" آغاز کرد...

و حالا قرن ها میگذرد از آن شب عجیب ...و انسان  هنوز هم تنهاست ... و این تنهایی یک آغاز است ...آغازی برای یافتن تو ... دوست داشتن تو ... صداکردن تو

 و غارها دارند نابود میشوند ... غارها را نباید از بین برد ... غارها تنهایی دارند ... و تنهایی همیشه آغاز است...تنهایی اوج انسان شدن است ... اوج رسیدن...

 آری همه چیز با تنهایی آغاز شد... انسان تنها بود و "او" آغاز کرد ...اقرا باسم ربک الذی خلق  ...


  • ن.ب
  • ۲
  • ۰

می آیی






می آیی

از دور دست

و با خود گندم تازه می آوری

و یک دسته یاسمن سپید خوشبو

می آیی

و دست هایت بوی رویا می دهد

رویاهای ناب ناب

می آیی

و جیب هایت پر است از شکوفه های کوچک گیلاس

و هر دخترکی را که می بینی

یک مشت شکوفه به آن می دهی

و یک شکوفه به موهایش میزنی

می آیی

و لبخندت آنقدر واقعیست

که ناخودآگاه می خندم

شبیه بچه ها

بی هوا و بی دلیل