رنگ نگاه تو را نمی دانم
شاید سبز کهربایی
شاید آبی فیروزه ای
نمی دانم رنگ نگاه تو را نمی دانم
تنها پشت پنجره می نشینم و ساعت ها به این معمای حل نشده فکر میکنم!
رنگ ها را بلدم
بارها دیده ام آسمان آبیست ... اما آبی نگاه تو فرق میکند
بارها دیده ام جنگل سبز است ... اما سبزی نگاه تو فرق میکند
شناگرماهری هستم اما نگاه تو مرا غرق می کند و من شبیه بچه ها دست و پا میزنم در آبی نگاهت
عمق نگاهت را