از پنجره ی اتاق مادربزرگ
که رو به گلدسته های مسجد بازمیشود
و از آن همیشه بوی خوب دعا می آید
و از آن همیشه نام های تو را میشنوم
شاید از همین پنجره بود که عاشقت شدم
و تک تک نام هایت را به خاطر سپردم
و چه خوب است که تمام نام های خوب مخصوص توست
و من می توانم به پیچک ها تکیه دهم
و زیر نور ماه
روبه روی گلدسته های دوست داشتنی
و در میان عطر بهارنارنج ها
یکی یکی نام های تو را صدا بزنم
و به آسمان پر از ستاره خیره شوم ...
کنار پنجره ی خوشبو
که از آن بوی خوب دعا می آید
من هم دست هایم را بالا بگیرم
چشم هایم را ببندم
و فقط