به وقت اردیبهشت

من همه تو ، تو همه تو ، او همه تو ، ما همه تو...

به وقت اردیبهشت

من همه تو ، تو همه تو ، او همه تو ، ما همه تو...

به وقت اردیبهشت

*هو الانیـــــــس*

پروردگارت نه رهایت کرده و نه تو را فراموش کرده...

(سوره ی ضحی آیه ی 3)

الحمدلله


من بودم و چشمان تو ... نه آتشی و نه گلی









مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۲۶ مهر ۹۴، ۱۷:۱۶ - فاطمه نظری
    عاالی
نویسندگان

۸ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است

  • ۴
  • ۰



پاییز بس است

من دلتنگ صبحی هستم

که بیایی و بهاری کنی تمام پاییزهای خسته را

و با نفس های سبزت

سبز کنی تمام عالم را

صبحی که با نغمه ی صدایت خاموش شوند تمام ترانه های عالم

و باران هم از شرم صدای خوش تو بی صدا ببارد ...

صبحی که خورشید هم از خجالت نور تو گوشه ای می ایستد و از تلاءلوء وجود تو نور می گیرد

من دلتنگ صبحی هستم

صبحی که چکاوک ها از دور دست ها برای تما شایت می آیند

و نرگس ها غنچه هایشان را زودتر بزرگ می کنند تا تو را ببینند ...

و شاعر ها تنها از تو غزل می نویسند ...

من دلتنگ صبحی هستم

آیا صبح نزدیک نیست؟

پ.ن: الیس صبح بقریب ...
++ دلگیر است زمین وقتی تو را نمی بینم ...
+++ :(
  • ن.ب
  • ۳
  • ۰

یا ودود ...

دانه های تسبیح هم به جان هم افتاده اند

هرکدام می خواهند زودتر با نام تو متبرک شوند

و  هرکدام دلشوره می گیرند

تا کی دوباره نوبتشان می شود

و دست به دامان دست هایم می شوند

تادوباره دانه دانه تکرار کنم نامت را ...

نامت همه را عاشق می کند ...

یا " ودود" ...

+ ای بسیار دوست داشتنی 3>

++ این ذکر را خیلی دوست دارم ...
+++   جایی دیدم  نوشته بود برای برآورده شدن حاجت ذکر یا ودود را 77 مرتبه هرروز بخوانید...




  • ن.ب
  • ۳
  • ۰


فرار می کنم از دنیا

و سنگر می گیرم کنار تو

باز هم برایم بخوان

فاذا سالک "عبادی "

 و من چقدر دوست دارم واژه های تو را ...

وقتی من را منسوب به خودت می کنی !

و من عاشق تمام "ی" هایی می شوم که من را به تو وصل می کند ...

چقدر خوب است با تو نسبت دارم! 

پ.ن: 
بنده ی تو ... یعنی من با تو نسبت دارم ...

نکات خیره کننده ی این آیه که نشان دهنده ی لطف خداست: تعبیر عبادی( بندگان من ) به جای ناس ( مردم) دال بر عنایت و رآفت خدا دارد
اساس سخن در این آیه بر متکلم وحده نهاده شده و هیچ گونه صیغه ی غایب استفاده نشده
"فانی قریب" حذف واسطه و پاسخ مستقیم خدا به دعاهای بندگان نشانه توجه فراوان خداست که نفرمود " فاذا سالک عبادی فقل انی قریب..."





  • ن.ب
  • ۴
  • ۰

مثل نسیمی خنک در میانه ی پاییز یا شاید مثل باران نم نم در اولین ساعات یک  صبح دلگیر یا شاید مثل عطر شگفت انگیز خاک باران خورده... تو باید شبیه آن ها  زیبا باشی یا شاید شبیه آوای  زیبای خش خش برگ های پاییزی که کار  و بار بهترین آهنگسازهای جهان را کساد می کنند!

یا شاید شبیه شکوفه های زیبای یاس که چقدر زیبا خدا را نشان می دهند و من هرروز مبهوت می شوم که چگونه این شکوفه های کوچک خدا را اینقدر واضح  و روشن نشان می دهند ...

یا شبیه حال و هوای یک مسجد کوچک در قطعه ای از یک شهر شلوغ بزرگ که آرام موقع اذان مردمی را که با شتاب به دنبال کارهای روزمره شان می روند را به " رستگاری" می خواند و چه دلسوزانه روزها و شب ها ندای " حی علی خیرالعمل " را سر می دهد ...
  • ۷
  • ۰

خیال تو ...

باران می بارد و تصویر حرم با قطره های باران تزیین می شود... و قطره ای بر روی چشمم می خورد و بی اختیار

چشم هایم بسته می شوند و هراسان که نکند تصویر تو را گم کنند! دوباره چشم هایم را باز می کنم و آرام می شوند

 از کابوس از دست دادن تصویر حرم تو ...این تصویر تمام دنیایشان شده ... مثل پدرها که همیشه وعده های مختلف به

بچه هایشان می دهند ... مثل وعده ی خریدن دوچرخه اما وسعشان به خریدن نمی رسد و با هزار بهانه کودک امیدوار

 را به آینده امیدوار می کنند ... من هم مدت هاست به چشم هایم وعده های بزرگ می دهم ... وعده هایی که شایدهیچ

  وقت عملی نشوند ... مثل همین دیدن حرم تو ... از نزدیک ... و نمی دانم تا کی باید با وعده ی آینده سرگرمشان کنم ...

فقط مجبورم تصویر تو را بگذارم و همراه آنها باهم از دور تو را تماشا کنیم ...

  • ۵
  • ۰

علی کوچک

پدر تو را بالای دست می گیرد

و تو میخندی

خندیدنت همه جا را پر از عطر خدا می کند

 انگشتان کوچکت  را دور دست های پدر حلقه می کنی

و  بیعت می کنی با پدر

که تا آخر هستی


تا رفتن  جان کوچکت ...


و قلب کوچکت تندتر از همیشه می زند

 قلب کوچکت چقدر بی تاب پرکشیدن  و رفتن است ...

علی کوچک پدر

جای خالی تو   بیش تر از همه در خیمه ها حس می شود ...


پ.ن: بای ذنب قتلت ...

++  یکی از عزیزانم   از نطر روحی بسیار ناراحت  است...به شدت به دعای شما عزیزان محتاجم... 
+++ اللهم اجعل عاقبت امورنا خیرا :(



  • ن.ب
  • ۲
  • ۰
عروسکی

در دستان کوچکت نبود ...

دستان کوچک تو بزرگ تر از آن بودند که عروسک های بی جان را بپذیرند ...دستان کوچکت برای گرفتن دستان "پدر" آفریده شده بودند

 و چه جان تازه ای می گرفت پدر وقتی دستان خسته اش را در دستان کوچک و مهربان تو می گذاشت ... اعجاز می کند دستان کوچکت ...

 مثل یک ستون می ایستد در مقابل خم شدن کمر پدر و او را استوار می کند ... و همیشه نعمت داشتن دست هایت را

شکر می کند پدر... اما پدر باید از دست های تو هم بگذرد ... و چه سخت است دست کشیدن از دستان تو ...
  • ۳
  • ۰

از همان آغاز آدم (علیه السلام) با عشق به تو خو گرفت و با غم تو آشنا شد ... و  این کربلا بود که آرامش کرد وقتی  که از بهشت عظیم و جوار

 خدایش  به زمین سخت و بی روح هبوط کرد... این  کربلا بود که دلتنگی اش را برطرف می کرد ... وقتی به دنبال کلماتی برای ارتباط با خدایش

می گشت سلام بر تو و نام تو بود که همیشه میانجی گری می کرد ...  و این عشق به تو از قبل از تو و باتو و بعد از تو ادامه دارد ...

مثل مخلوق جاودانه ای که خدا برای تمام بندگانش آفریده ... و از آغاز تا به ابد چشم هایی  بودند که برای تو اشک می ریختند و آنها  همیشه جزء

عزیز ترین مخلوقات نزد خدا بوده اند ...چشم هایی که مثل قهرمان های افسانه ای صاحبانشان را از قعر آتش  دوزخ بیرون می کشند

و به بهشت می برند!