به وقت اردیبهشت

من همه تو ، تو همه تو ، او همه تو ، ما همه تو...

به وقت اردیبهشت

من همه تو ، تو همه تو ، او همه تو ، ما همه تو...

به وقت اردیبهشت

*هو الانیـــــــس*

پروردگارت نه رهایت کرده و نه تو را فراموش کرده...

(سوره ی ضحی آیه ی 3)

الحمدلله


من بودم و چشمان تو ... نه آتشی و نه گلی









مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۲۶ مهر ۹۴، ۱۷:۱۶ - فاطمه نظری
    عاالی
نویسندگان

۱۰۴ مطلب توسط «ن.ب» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

دانشجویان جدید!

امروز برای استقبال از دانشجویان جدید الورود رفته بودیم دانشگاه ...

دیدن آدم هایی که می خواهند تازه راهی را شروع کنند که تو در پایان آن هستی جالب بود ...

سوال هایی که می پرسیدند نگرانی هایی که داشتند...

چقدر زود گذشت این سه سال و وارد سال آخر شدیم... و چقدر حس میکنم نیاز هست که قبل از ورود به دانشگاه خیلی چیزها به آنها گفته شود...

وچقدر حس میکنم زمان از دست دادم و چقدر برای مسایلی که واقعا پوچ بود ناراحت شدم ...وچقدر کارها را کاش نمیکردم و چقدر کارها باید انجام می دادم...

 با خودم  فکر میکردم چقدر ممکنه این آدم ها تغییر کنند؟
چقدر واقعا می دانند در دانشگاه چیست؟!
چقدر دانشگاه واقعا به آن ها دانش یاد می دهد!
ای کاش کمی هم درس زندگی را در دانشگاه یاد می گرفتیم ...

برای همشون دعا می کنم اشتباه نکنند ... این روزها برای هرکسی که دانشگاه قبول میشود باید دعا کرد!  دانشگاه همان طور که می تواند مفید باشد خطرناک هم هست ... خیلی هم خطرناک! در این روزها که کمتر می بینیم دانشگاهی انسان ساز باشد حداقل کاش خوبی ها و ارزش های ما را از ما نگیرد ! حداقل کاش ما را از پاکی و سادگی دوران مدرسه خارج نکند! حداقل کاش خیلی چیزها را نبینیم و خیلی حرف ها را نشنویم و خیلی خیلی های دیگر...

من از همان هایی بودم که با تفکیک جنسیتی دانشگاه کاملا مخالف بودم اما الان به شدت موافق این امر پسندیده شدم!  واقعا به نظرم بیشترین صدمه ی مختلط بودن دانشگاه ها را خود دانشجویان می خورند ... ای کاش کسی هم به این موضوعات فکرکند  !

با تمام وجود دلم برای همان مدرسه و همان نیمکت ها و همان سادگی  تنگ است ...

پ.ن: کاش میشد به عقب برگشت و دوباره شروع کرد...
( دلنوشته به سبکی متفاوت!)
به دلیل متفاوت بودن با سایر مطالب در صفحه ی اول نگذاشتم!
  • ن.ب
  • ۴
  • ۰
و  موسی (علیه السلام) چهل روز را با خدایش سپری کرد به امید دیدارش ...و این بار  تو می توانی چهل روز را با محبوب خدا سپری کنی و به دیدار خدا بروی ... مگر نه اینکه هرجا حسین (علیه السلام) باشد خدا هم آنجاست و هیچ کجا را یافت نمی کنی که خدا و حسین (علیه السلام) از هم جدا باشند...و مگر غیر از این است که خدا همه جاست ... پس حسین (علیه السلام) هم همه جا هست ... چهل روز را با سلام کردن به او آغاز می کنیم و بعید نیست حسین (علیه السلام) دستمان را بگیرد و پیش خدا ببرد ... و این بار شاید خدا به احترام حسین (علیه السلام) تمام حجاب ها را برایمان کنار بزند ! و به خاطر حسین (علیه السلام) دیگر "لن ترانی " را نگوید!... و شاید غروبی را در بین الحرمین  نصیبمان کند ... یا شاید تمام محالات زندگیمان را به خاطر حسین (علیه السلام) برایمان ممکن کند ...
یا شاید همه ی اینها باهم و بسیار الطاف دیگر...
  • ۴
  • ۰
آتش ...

بسیار دوست داشتنی تر است از فراق تو!  نمی توانم تصور کنم ... تو دور شوی و من به دنبالت بگردم ! نمی توانم باور کنم به  همه نگاه کنی و به من که میرسی رو برگردانی ...  با همه سخن بگویی و به من که رسیدی سکوت کنی!

چگونه  در ذهنم  بگنجانم که تو سوالی را پاسخ نگویی ... یا نگاهی را با هزاران نگاه  دیگر پاسخ ندهی ... یا چشمی را گریان ببینی و جویای حالش نشوی! یا کسی به سمتت بیاید و تو ده قدم بیشتر به سمتش برنداری  و بایستی!...
  • ۴
  • ۰

سلاح بنده ...

چقدر مهربانی ...


هیچ وقت


سلاحم را ازم نمیگیری


اشک هایم را می گویم...


با آنها می توانم


فاتح تمام بخشش های تو شوم  ...


پ.ن: اغفر لمن لا یملک الا الدعا و سلاحه البکاء...



  • ن.ب
  • ۲
  • ۰

نزدیک شده ایم ...

نزدیک شده ایم ... این را از بی قراری چشم های عاشقانت برای اشک ریختن فهمیدم ... از بی قراری استکان های چینی که دوست دارند زودتر  چای درونشان ریخته شود و ازعزاداران تو  پذیرایی کنند ... از بی قراری پارچه های سیاه رنگ که لحظه شماری می کنند تا از ویترین مغازه هابیرون بیایند و  برای مجلس تو بریده شوند ... از بی قراری زنجیرها که بی صبرانه منتظرند تا از انبار بیرون بیایند و در دستان عزاداران تو آرام بگیرند ...

از بی قراری دارچین هایی که قرار است نام تو را روی شله زردهای مادربزرگ بنویسند و چقدر احساس خوشبختی می کنند! که می توانند با اسم تو زینت یابند ... از بی قراری حنجره هایی که برای تو می خواهند بخوانند ...

  • ۲
  • ۰

ز یبایی ...

خدا

هرروز برایت "وان یکاد" می خواند!

چقدر زیبا هستی حسین (علیه السلام) ...

پ.ن: ان الله الجمیل و یحب الجمال ... 




  • ن.ب
  • ۸
  • ۰

فقط کمی شبیه تو ...

بگذار  از دور


کمی  هم  شبیه تو باشیم! 


 با یک" چادر سیاه "...


هرچند می دانم


خدا  از دور هم کسی را شبیه تو نیافریده  ...


حتی از خیلی خیلی  دور ...



پ.ن:  انا اعطیناک الکوثر...


  • ن.ب
  • ۳
  • ۰

می توانی عاشق شوی...

و گفت لا اکراه فی الدین .... دوست نداشت از روی اجبار عبادتش کنی ... شاید میخواست عاشق شوی ... نگاه کن... از بین تمام مخلوقات تنها

تو می توانی عاشقش شوی ! چه با شکوه هستی تو ای انسان ! نگاه کن کوه با آن عطمتش نمی تواند عاشق او شود ... آسمان با همه پاکی اش

اجازه عاشق شدن را ندارد ... دریا با آن همه  بزرگی اش نمی تواند عاشق شود ....  تنها تو می توانی انسان خاکی ! و چه قدرنشناس هستی تو ای انسان !

فرصتی به این بزرگی داری ... می توانی عاشقش شوی ....درحالیکه  روزها را بدون عشق هدر میدهی ...

  • ۴
  • ۰
به جز زائر ها دلتنگ ها هم سهمی دارند...

می دانم

حواست به دلتنگ ها هم هست ...

آنقدر  که 

حرم را رها میکنی

وخودت به زیارتشان می آیی !

تا کمتر دلتنگی کنند...

می دانم

دلتنگ ها را هم دوست داری ...

پ.ن: میلاد مبارک امام دوست داشتنی ...






  • ن.ب
  • ۲
  • ۰

یابن طه و یس ...

هنوز هم دلخوشم

 جمعه ها آن قدر زیادند

که به این زودی  تمام نمی شوند!

 هنوز هم جمعه هست برای آمدنت ...

و  می دانم خدا بیشتر از هر روزی

جمعه خلق کرده !

 برای آمدن تو  ...

پ.ن: تمام روزها به بهانه ی جمعه زنده مانده اند !
**اللهم عجل لولیک الفرج **



  • ن.ب
  • ۱
  • ۰

و تو خواستی همدم من شوی ... چه شیرین است این قصه ... باز هم برایم بگو از دوست داشتن هایت ... از نزدیک بودنت ...


از اینکه گفتی همه را می بخشی ... بگو برایم ... از همان قصه هایی که شیرین ترین قصه هاست از اینکه شنیده ام موسای پیامبر را سرزنش


کردی که چرا به درخواست فرعون و کمک خواستنش در هنگام غرق شدن بی توجه بودی ! و سوگند خوردی اگر تو را  خوانده بود پاسخش می دادی ! .. 

 و موسی از بخشش و رحمت تو  حیران شد ...و تو در جواب تعجبش گفتی  تو خلقش نکردی اگر مخلوق تو بود تو نیز چنین می کردی!* ...

  • ۳
  • ۰

کبوتران خوشبخت ...

و من چقدر

دوست دارم

پیش تو باشم ...

 درست مثل کبوتران خوشبخت ...

  و هنوز  با خود فکر می کنم

 کبوتران چه آرزویی می توانند داشته باشند !




پ.ن: وقتی دلت  خیلی گرفته باشه ...

دانلود کنید... ای حرمت ملجا درماندگان ...
دریافت




  • ن.ب
  • ۴
  • ۰

دعای تو ...

یک بار برای آمدن باران


دست به دعا بردی


و هنوز  هم باران می بارد


به خاطر دعای تو ...


پ.ن: دعا کن برایمان امام مهربان :( ... 

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا ...


  • ن.ب
  • ۳
  • ۰
من آنقدر در روز عجله دارم  به کارهایم برسم که هیچ وقتی برای تماشای آسمان ندارم ! چقدر مگر قرار است زندگی کنم ! 

آیا  آنهایی که رفتند فرصت کردند به آسمان نگاه کنند؟!میترسم بمیرم و فرصت نکنم نگاهی به آسمان بیاندازم ... عجیب است هرروز  بالای سرم هست ... چقدر هم زیباست !چقدر هم  رنگش  آرامش بخش است ...


  راستی چرا فرصت نمی کنم به آسمان نگاه کنم! بعد دیدم من فرصت خیلی کارها را پیدا نمی کنم ! مثلا بوییدن گل ها ...


 دیدن طلوع وغروب خورشید... دیدن ستاره ها ... دیدن ماه ... دیدن  باران ... دیدن دریا ... گنجشکان روی درخت را هم حتی دقیق ندیده ام ! خیلی وقت است سراغی  هم از پروانه های کوچک رنگی نگرفته ام ...

  • ۵
  • ۰

 و از تمام مخلوقاتت


انسان را بیشتر دوست داشتی !


و من هرروز


صدای گنجشکان  کوچک روی درخت را می شنوم


که دوست داشتند انسان بودند...


تا تو بیشتر دوستشان داشته باشی !


پ.ن: ولقد کرمنا بنی آدم ...


  • ن.ب
  • ۴
  • ۰

معصومه...

و چه زیباست در این آشوب و همهمه ی دنیا و سبقت گرفتن مردم در گذاشتن  نام های عجیب وغریب  برای فرزندانشان    دخترکی  با چادر سفید و گل های صورتی  رنگی  که گویی از بهشت آمده اند و به چادر وصل شده اند  وچادر را همراهی می کنند و در زیر این گرمای سوزان به جای اینکه پژمرده شوند انگار از باران پاکی و حیای معصومانه ی دختر هر لحظه شاداب تر و سرحال تر می شوند  را ببینی که همانند مادرش سعی در گرفتن چهره ی معصومش می کند و حتی عروسکش را هم در زیر چادر پنهان می کند  تا موهای عروسک پیدا نباشد! و  درس حجاب را   چه زیبا از مادر می آموزد و به نمایش می گذارد و  حتی به عروسک هم درس حجاب می دهد !... و تو  نام دخترک را بپرسی و او با چهره ی زیبا یش که انگار از نور می درخشد وبا صدای کودکانه اش بگوید : "معصومه" ...
  • ۳
  • ۰
  • چه خوشبخت است آنکس که نمی تواند از شوق تو بخوابد آنکس که دغدغه ی تو را دارد آنکس که به تو فکرمی کند آنکس که درمیان این همه شلوغی لحظه ای را برای فکر کردن به تو ذخیره می کند وچه ناب است آن لحظه... حسرت آن لحظه را تمام فرشتگان می خورند فرشتگانی که سالیان سال نه هزاران سال نه بلکه از ابتدای خلقت به عبادت و تسبیح تو مشغول بوده اند و در حسرتند که چگونه لحظه ای از فکر کردن انسانی با این همه عبادت برابری می کند! نه برابری نه... ارزشش قابل مقایسه با آن همه عبادت که هیچ قابل قیاس با عبادت تمام طول عمر فرشتگان هم نیست و در شگفت می مانند که حتما این هم مصداق " انی اعلم ما لا تعلمون " است ...
  • ۲
  • ۰

بهشت کوچک ...

کوچک است 


بیشتر مساحتش را آسمان تشکیل داده تا زمین !


"قم" را می گویم 


کوچک است 


اما درونش "فاطمه " دارد ... 


کوچک است 


اما هم "مشهد" و هم "کاظمین "


درونش جای می گیرد...


کوچک است 


اما  "آفتابش " حجیم تر است! 


کم تر سایه دارد ...


کوچک است 


اما بوی "بهشت" می دهد 


بوی پاکی بوی عصمت ... 


پ.ن: " السلام علیک یا فاطمه معصومه (سلام الله علیها)



  • ن.ب
  • ۱
  • ۰

راه عشق...

درراه عشق 

تمام فتواها عوض می شوند 

"خون" طهارت می آورد ...

و "آب" حرام می شود ...

 هرکه "خونین تر" باشد عاشق تر است ...

هرکه دستش از "آب" دورتر باشد پاک تر است ...




  • ن.ب
  • ۱
  • ۰

یا حبیب الباکین..

گریه می کنم

و تو دوستم میداری ...

چه شیرین است

 عبد بودن

وقتی معبود تو باشی ...


پ.ن: گریه هایم را می گذارم کنار تا تمام نشوند آخر می ترسم  بدون آن ها دیگر دوستم نداشته باشی !

 



  • ن.ب
  • ۱
  • ۰

شهید...

چه پر تواضع بودی

بااین همه بزرگی


راضی شدی

  درون قاب عکس کوچک طاقچه


جای بگیری


و به ما لبخند بزنی ...



پ.ن:ازاین سرزمین مردگان متحرک به سوی گلزار شهدا باید رفت و کمی انسان زنده دید ...

  • ن.ب
  • ۱
  • ۰
از خودت هیچ باقی نگذاشتی

حسین (علیه السلام)!

سرتا پا  همه "او" شدی ...


  • ن.ب
  • ۲
  • ۰
من هیچ

حداقل بیا و جمعه را آرام کن !

می ترسم

آخرسر از بس که نیامدی 

خودش را بردارد و برود !

و هفته هایمان شش روزه شود !

پ.ن: اللهم عجل لولیک الفرج ...




  • ن.ب
  • ۲
  • ۰

دلت نمی آید ...

بعید می دانم

کسی را که نزدیکش کردی


از خودت دور کنی


دلت نمی آید

آخر می دانی بندست دیگر


حتی اگر همه دنیا را هم داشته باشد

خدایش را می خواهد...

پ.ن: او تبعد من ادنیته ...




  • ن.ب
  • ۲
  • ۰

حرم شش گوشه

هندسه را همش تجدید می شوم!


آخر از تمام اشکال هندسی


فقط شش گوشه را یادگرفتم بکشم ...



  • ن.ب
  • ۲
  • ۰

اصلا از همان اول مرگ به تو نمی آمد!


دوست داشتم هیچ وقت نمیری ! 


خدا دعاهایم را مستجاب کرد 


برای همین  شهید شدی ...


حالا خیالم راحت است !


همیشه زنده ای ...


پ.ن : و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا ... 


** شعر عنوان فک کنم از سیاوش کسرایی باشه

 



  • ن.ب
  • ۱
  • ۰

باید 

نام هایت را یک به یک 


قاب کنم وبه دیوار اتاقم بزنم 


افتخاراتم همین است! 


که خدایم تو هستی....


پ.ن: می شود کسی نام هایت را بداند وعاشقت نشود؟!

  • ن.ب
  • ۲
  • ۰

بهانه ام تویی ...

می دانم 

بهشت را به بها می دهند نه به بهانه 


بهایی ندارم اما 

بهانه ام این است :جز تو خدایی ندارم ...

حالا بهشت را می دهی؟ 
  • ن.ب
  • ۱
  • ۰


دوشنبه ها را می شناسی ؟

 

 

دوشنبه ها  خدا  هم بی قرار است

 

 و مدام بر تو سلام می فرستد

 

شاید هنوز هم نگران است

 

که بهشت لیاقت تو را دارد یا نه!

 

آخر  نگاه می کند

 

می بیند همه چیز ت را فدا یش کردی ...

 

شاید بخواهد بهشتش را گسترش دهد !

 

تا تو با تمام عظمتت

 

درونش جای گیری ....

 

 

السلام علیک یا اباعبدالله ...

 

 

 

 

 

  • ن.ب
  • ۱
  • ۰

چقدر خوب است 


وقتی خدایت 


شنونده ی  دعا باشد 


تو از آرزوهایت بگویی 


و او گوش کند...


پ.ن: ان ربی لسمیع الدعا ( به درستیکه پروردگارم شنونده ی دعاست)

  • ن.ب