آتش ...
بسیار دوست داشتنی تر است از فراق تو! نمی توانم تصور کنم ... تو دور شوی و من به دنبالت بگردم ! نمی توانم باور کنم به همه نگاه کنی و به من که میرسی رو برگردانی ... با همه سخن بگویی و به من که رسیدی سکوت کنی!
چگونه در ذهنم بگنجانم که تو سوالی را پاسخ نگویی ... یا نگاهی را با هزاران نگاه دیگر پاسخ ندهی ... یا چشمی را گریان ببینی و جویای حالش نشوی! یا کسی به سمتت بیاید و تو ده قدم بیشتر به سمتش برنداری و بایستی!...
چگونه می شود مخلوقت را در فاصله ای دور با خودت بگذاری ! وقتی همیشه با نزدیک بودنت آرامش میکردی ... چگونه می شود دستانش را در
میان هوا رها کنی ! وقتی به سمت دست های تو دراز شده اند ... چگونه می شود در تاریکی رهایش کنی ... چگونه میشود تو را بخواند و تو کم تر
از سه بار پاسخش دهی !...می دانم ! حتی اگز تمام عمرم را هم گناه کرده باشم ...باز هم گوشه ای پنهان میشوی و از دور نگاهم میکنی! میدانم خیلی زود برمیگردی و باز هم می گویی : حیا می کنم از بنده ام که او به جز من کسی را ندارد... باز هم ظاقت نمی آوری ... بازهم برمیگردی ... بازهم آرامم میکنی ...
این بار با نوای دل نشین" یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم " صدایم می کنی ...
و چه دل نشین بار ها برایم تکرار میکنی : انه یغفر الذنوب جمیعا ... و باز هم دلت را جا نمیگیرد وبرای بیشتر خوشحال شدنم باز هم اضافه میکنی :
"انه هو الغفور الرحیم "...
و من باز هم آرام میشوم ... و باز هم خوشحال میشوم که تو خدایم هستی !
پ.ن: قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ...
بسیار دوست داشتنی تر است از فراق تو! نمی توانم تصور کنم ... تو دور شوی و من به دنبالت بگردم ! نمی توانم باور کنم به همه نگاه کنی و به من که میرسی رو برگردانی ... با همه سخن بگویی و به من که رسیدی سکوت کنی!
چگونه در ذهنم بگنجانم که تو سوالی را پاسخ نگویی ... یا نگاهی را با هزاران نگاه دیگر پاسخ ندهی ... یا چشمی را گریان ببینی و جویای حالش نشوی! یا کسی به سمتت بیاید و تو ده قدم بیشتر به سمتش برنداری و بایستی!...
چگونه می شود مخلوقت را در فاصله ای دور با خودت بگذاری ! وقتی همیشه با نزدیک بودنت آرامش میکردی ... چگونه می شود دستانش را در
میان هوا رها کنی ! وقتی به سمت دست های تو دراز شده اند ... چگونه می شود در تاریکی رهایش کنی ... چگونه میشود تو را بخواند و تو کم تر
از سه بار پاسخش دهی !...می دانم ! حتی اگز تمام عمرم را هم گناه کرده باشم ...باز هم گوشه ای پنهان میشوی و از دور نگاهم میکنی! میدانم خیلی زود برمیگردی و باز هم می گویی : حیا می کنم از بنده ام که او به جز من کسی را ندارد... باز هم ظاقت نمی آوری ... بازهم برمیگردی ... بازهم آرامم میکنی ...
این بار با نوای دل نشین" یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم " صدایم می کنی ...
و چه دل نشین بار ها برایم تکرار میکنی : انه یغفر الذنوب جمیعا ... و باز هم دلت را جا نمیگیرد وبرای بیشتر خوشحال شدنم باز هم اضافه میکنی :
"انه هو الغفور الرحیم "...
و من باز هم آرام میشوم ... و باز هم خوشحال میشوم که تو خدایم هستی !
پ.ن: قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ...
- ۹۳/۰۶/۲۴