یلدایم شبی بلند بود آنقدر بلند که بنشینم و باز هم به تو فکر کنم ... یلدایم بلند بود... شبی بود پرستاره که هر ستاره برایم یاد تو را زنده میکرد ...
یلدایم شبی بلند بود و به وسعت آسمان بود و من و آسمان به تو فکر می کردیم او از من نشانی تو را می پرسید و من
در او تو را جست و جو می کردم هر دو مان به دنبال تو بودیم ! یلدایم پر از انار بود ... انارهای سرخ رنگ ... دانه دانه
...مثل دانه های تسبیحی بود ... که هر کدام قدرت تو را برایم یادآور ی می کرد و من خیره به انار شدم و یادم آمد
در میان حرف هایت او را دیده بودم ! و فاکهة و نخل و رمان ... یلدایم بلند بود و من به جای کرسی به گرمی
آغوش تو پناه آوردم و من به جای کنج خانه به زیر آسمان نشستم تا تو را بیش تر به یاد آورم تا تو را بیش تر حس کنم...
یلدایم سرد بود ... به سردی زمستان و من را یاد مردن زمین می انداخت...
یلدایم شبی بلند بود و به وسعت آسمان بود و من و آسمان به تو فکر می کردیم او از من نشانی تو را می پرسید و من
در او تو را جست و جو می کردم هر دو مان به دنبال تو بودیم ! یلدایم پر از انار بود ... انارهای سرخ رنگ ... دانه دانه
...مثل دانه های تسبیحی بود ... که هر کدام قدرت تو را برایم یادآور ی می کرد و من خیره به انار شدم و یادم آمد
در میان حرف هایت او را دیده بودم ! و فاکهة و نخل و رمان ... یلدایم بلند بود و من به جای کرسی به گرمی
آغوش تو پناه آوردم و من به جای کنج خانه به زیر آسمان نشستم تا تو را بیش تر به یاد آورم تا تو را بیش تر حس کنم...
یلدایم سرد بود ... به سردی زمستان و من را یاد مردن زمین می انداخت...