به وقت اردیبهشت

من همه تو ، تو همه تو ، او همه تو ، ما همه تو...

به وقت اردیبهشت

من همه تو ، تو همه تو ، او همه تو ، ما همه تو...

به وقت اردیبهشت

*هو الانیـــــــس*

پروردگارت نه رهایت کرده و نه تو را فراموش کرده...

(سوره ی ضحی آیه ی 3)

الحمدلله


من بودم و چشمان تو ... نه آتشی و نه گلی









مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۲۶ مهر ۹۴، ۱۷:۱۶ - فاطمه نظری
    عاالی
نویسندگان

۲۱ مطلب با موضوع «حضرت عشق (علیه السلام)» ثبت شده است

  • ۲
  • ۰

عطر عشق تو


عطر عشق تو اصل اصل است... نمی رود بویش تا زمین و زمان هست ... و من تا کنون عطری را ندیده بودم که این چنین جاودانه باشد!

و من ایستاده ام در اول راه و فکر می کنم به تو ... نگاه تو چه رنگی داشت؟ که این چنین مجنون ها آفریده است...

نگاهت را نمی توانم رنگی بدهم ... شاید رنگی شبیه آسمان ...  رنگی که خدا فقط برای چشم های تو آفریده بود ...

فکر می کنم به تو  ... من مسلمانم ! چقدر شبیه حرف های تو شده ام ؟ چقدر راهت را رفته ام ؟

می دانم شمر هم نماز می خوانده .... می دانم عمربن سعد هم حج رفته ... من چقدر مسلمان شده ام !

به تو فکر می کنم عجیب است زمان همه چیز را با خود به فراموشی می کشاند و غبار آلود می کند به جز تو را

 زمان هم عاشق تو شده ! تو را هرسال و هرلحظه بیش تر گرامی می دارد و نمی گذارد

 لحظه ای غبار روی نامت بنشیند ...
  • ۳
  • ۰

غم های تو ...

چه بگویم از غم های تو ... که شاید ناشناخته ترین غم ها باشد ... غم هایی که جنسش با تمام غم ها فرق می کند ...


با این غم های دنیایی که روح را روان را آتش می زند فرق می کند .... غم های تو با غم های من


که از جنس فراموشی خداست فرق می کندبا غم های من که از جنس ناامیدی هاییست


که شیطان هر لحظه چون تیری بر قلبم می فرستد و تمام سعیش را می کند تا رحمت تو را از یادم ببرد فرق می کند ...


غم های تو مثل غم های من نیست ...مثل غم های هیچ کس نیست...غم های تو


درونش شیرینی تسلیم نهفته است غم های تو هر کدام واحد های درسی عبد بودن است ...

  • ۶
  • ۰
آه غروب تو ...

چه عاشقانه خورشید در پشت فضای گنبدت پنهان می شود و می دانم غروب تنها افسانه ای بیش نیست ... خورشید

در آغوش حرم امن تو جای می گیرد تا برای روز بعد گرما یی داشته باشد ... و باد تنها بهانه ی دلتنگی های هوای ساکن است

که از بی قراری تو به جنب و جوش در آمده و در جوار پرچم تو  عاشقانه قدم می زند ...

و ماه ... چه بگویم از ماه که شرم زده  و کوچک و بی فروغ  در گوشه ای از آسمان کز کرده و به روشنای تو چشم دوخته  ...

و فرشتگان دسته دسته به زیباترین جای زمین پناه می برند ... همان ها که در خلقت زمین و آدم پراز سوال بودند

اکنون آسمان عظیم را رها کرده اند و چسبیده اند به قطعه ای از زمین که وسیع تر از آسمان

و آرامش بخش تر از بهشت است...
  • ۷
  • ۰

خیال تو ...

باران می بارد و تصویر حرم با قطره های باران تزیین می شود... و قطره ای بر روی چشمم می خورد و بی اختیار

چشم هایم بسته می شوند و هراسان که نکند تصویر تو را گم کنند! دوباره چشم هایم را باز می کنم و آرام می شوند

 از کابوس از دست دادن تصویر حرم تو ...این تصویر تمام دنیایشان شده ... مثل پدرها که همیشه وعده های مختلف به

بچه هایشان می دهند ... مثل وعده ی خریدن دوچرخه اما وسعشان به خریدن نمی رسد و با هزار بهانه کودک امیدوار

 را به آینده امیدوار می کنند ... من هم مدت هاست به چشم هایم وعده های بزرگ می دهم ... وعده هایی که شایدهیچ

  وقت عملی نشوند ... مثل همین دیدن حرم تو ... از نزدیک ... و نمی دانم تا کی باید با وعده ی آینده سرگرمشان کنم ...

فقط مجبورم تصویر تو را بگذارم و همراه آنها باهم از دور تو را تماشا کنیم ...

  • ۵
  • ۰

علی کوچک

پدر تو را بالای دست می گیرد

و تو میخندی

خندیدنت همه جا را پر از عطر خدا می کند

 انگشتان کوچکت  را دور دست های پدر حلقه می کنی

و  بیعت می کنی با پدر

که تا آخر هستی


تا رفتن  جان کوچکت ...


و قلب کوچکت تندتر از همیشه می زند

 قلب کوچکت چقدر بی تاب پرکشیدن  و رفتن است ...

علی کوچک پدر

جای خالی تو   بیش تر از همه در خیمه ها حس می شود ...


پ.ن: بای ذنب قتلت ...

++  یکی از عزیزانم   از نطر روحی بسیار ناراحت  است...به شدت به دعای شما عزیزان محتاجم... 
+++ اللهم اجعل عاقبت امورنا خیرا :(



  • ن.ب
  • ۲
  • ۰
عروسکی

در دستان کوچکت نبود ...

دستان کوچک تو بزرگ تر از آن بودند که عروسک های بی جان را بپذیرند ...دستان کوچکت برای گرفتن دستان "پدر" آفریده شده بودند

 و چه جان تازه ای می گرفت پدر وقتی دستان خسته اش را در دستان کوچک و مهربان تو می گذاشت ... اعجاز می کند دستان کوچکت ...

 مثل یک ستون می ایستد در مقابل خم شدن کمر پدر و او را استوار می کند ... و همیشه نعمت داشتن دست هایت را

شکر می کند پدر... اما پدر باید از دست های تو هم بگذرد ... و چه سخت است دست کشیدن از دستان تو ...
  • ۳
  • ۰

از همان آغاز آدم (علیه السلام) با عشق به تو خو گرفت و با غم تو آشنا شد ... و  این کربلا بود که آرامش کرد وقتی  که از بهشت عظیم و جوار

 خدایش  به زمین سخت و بی روح هبوط کرد... این  کربلا بود که دلتنگی اش را برطرف می کرد ... وقتی به دنبال کلماتی برای ارتباط با خدایش

می گشت سلام بر تو و نام تو بود که همیشه میانجی گری می کرد ...  و این عشق به تو از قبل از تو و باتو و بعد از تو ادامه دارد ...

مثل مخلوق جاودانه ای که خدا برای تمام بندگانش آفریده ... و از آغاز تا به ابد چشم هایی  بودند که برای تو اشک می ریختند و آنها  همیشه جزء

عزیز ترین مخلوقات نزد خدا بوده اند ...چشم هایی که مثل قهرمان های افسانه ای صاحبانشان را از قعر آتش  دوزخ بیرون می کشند

و به بهشت می برند!
  • ۲
  • ۰

دل شوره می گیرم


دست و پایم را گم میکنم


وقتی نام تو می آید ...


باز هم باید دعا کنم  زبانم نگیرد!


وقتی نامت را می آورم ... 


دست هایم را بالا می آورم


واحلل عقدة من لسانی ...


تا بتوانم تو را صدا بزنم ....


پ.ن:یا حسین ...





  • ن.ب
  • ۳
  • ۰

تندیس زیباترین دعای تاریخ را برای همیشه از آن خود کرده ای ...

وباز هم تمام رقیبان را پشت سر گذاشتی و  مقتدرانه در سکوی اول عاشقان حق ایستادی ...

و بازهم وقتی " زیباترین " می آید تو هم همراهش هستی  یا شاید این "زیباترین" است که همیشه با تو می آید!
حسین جان...

این بار در عرفه ... عشق را با خود به صحرا کشاندی ... و خورشید را هم با زمزمه هایت عاشق کردی ...

و من هر سال می بینم که به امید شنیدن دوباره ی زمزمه هایت  به عرفه می آید و می رود !

و بعید نیست عرفات از شوق شنیدن دوباره ی صدایت سبز شود ! کاش میشد آنجایی را که ایستاده ای پیدا می کردم و من هم  همانجا که ایستاده بودی می ایستادم و دعا می خواندم  اما به گمانم آن جا بعد از لمس قدم های تو پرواز کرده و به آسمان رفته باشد!


پ.ن: عرفه ...

التماس دعا



  • ن.ب
  • ۳
  • ۰

آرام بگیر ...

آرام بگیر حسین جان


خدایت از تو راضی شده است ...


گوش کن ...


دارد تو را می خواند :


یا ایتها النفس المطمئنه ...


ارجعی ...


پ.ن: یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیة مرضیة ...

+ دلم گرفته :(

+وقتی حوصله ی درس و کنکور را نداری :(! 

+ دانلود کنید ... برای من  همین مقام تو زیباترین دلیله ...دریافت( www.zakerin.ir)


 



  • ن.ب
  • ۴
  • ۰

دست ها ی عاشق ...

دست هایی

عاشق تر

از دستان تو ندیدم!

و من  تازه فهمیدم دست ها هم عاشق میشوند!

و من تازه فهمیدم

دست هایت  چقدر دلتنگ  بودند ...


پ.ن: دستانت بی تاب بودند ...باید میرفتند تا آرام بگیرند ...
 ( السلام علیک یا اباالفضل العباس)





  • ن.ب
  • ۴
  • ۰
و  موسی (علیه السلام) چهل روز را با خدایش سپری کرد به امید دیدارش ...و این بار  تو می توانی چهل روز را با محبوب خدا سپری کنی و به دیدار خدا بروی ... مگر نه اینکه هرجا حسین (علیه السلام) باشد خدا هم آنجاست و هیچ کجا را یافت نمی کنی که خدا و حسین (علیه السلام) از هم جدا باشند...و مگر غیر از این است که خدا همه جاست ... پس حسین (علیه السلام) هم همه جا هست ... چهل روز را با سلام کردن به او آغاز می کنیم و بعید نیست حسین (علیه السلام) دستمان را بگیرد و پیش خدا ببرد ... و این بار شاید خدا به احترام حسین (علیه السلام) تمام حجاب ها را برایمان کنار بزند ! و به خاطر حسین (علیه السلام) دیگر "لن ترانی " را نگوید!... و شاید غروبی را در بین الحرمین  نصیبمان کند ... یا شاید تمام محالات زندگیمان را به خاطر حسین (علیه السلام) برایمان ممکن کند ...
یا شاید همه ی اینها باهم و بسیار الطاف دیگر...
  • ۲
  • ۰

نزدیک شده ایم ...

نزدیک شده ایم ... این را از بی قراری چشم های عاشقانت برای اشک ریختن فهمیدم ... از بی قراری استکان های چینی که دوست دارند زودتر  چای درونشان ریخته شود و ازعزاداران تو  پذیرایی کنند ... از بی قراری پارچه های سیاه رنگ که لحظه شماری می کنند تا از ویترین مغازه هابیرون بیایند و  برای مجلس تو بریده شوند ... از بی قراری زنجیرها که بی صبرانه منتظرند تا از انبار بیرون بیایند و در دستان عزاداران تو آرام بگیرند ...

از بی قراری دارچین هایی که قرار است نام تو را روی شله زردهای مادربزرگ بنویسند و چقدر احساس خوشبختی می کنند! که می توانند با اسم تو زینت یابند ... از بی قراری حنجره هایی که برای تو می خواهند بخوانند ...

  • ۲
  • ۰

ز یبایی ...

خدا

هرروز برایت "وان یکاد" می خواند!

چقدر زیبا هستی حسین (علیه السلام) ...

پ.ن: ان الله الجمیل و یحب الجمال ... 




  • ن.ب
  • ۱
  • ۰

راه عشق...

درراه عشق 

تمام فتواها عوض می شوند 

"خون" طهارت می آورد ...

و "آب" حرام می شود ...

 هرکه "خونین تر" باشد عاشق تر است ...

هرکه دستش از "آب" دورتر باشد پاک تر است ...




  • ن.ب
  • ۱
  • ۰
از خودت هیچ باقی نگذاشتی

حسین (علیه السلام)!

سرتا پا  همه "او" شدی ...


  • ن.ب
  • ۲
  • ۰

حرم شش گوشه

هندسه را همش تجدید می شوم!


آخر از تمام اشکال هندسی


فقط شش گوشه را یادگرفتم بکشم ...



  • ن.ب
  • ۱
  • ۰


دوشنبه ها را می شناسی ؟

 

 

دوشنبه ها  خدا  هم بی قرار است

 

 و مدام بر تو سلام می فرستد

 

شاید هنوز هم نگران است

 

که بهشت لیاقت تو را دارد یا نه!

 

آخر  نگاه می کند

 

می بیند همه چیز ت را فدا یش کردی ...

 

شاید بخواهد بهشتش را گسترش دهد !

 

تا تو با تمام عظمتت

 

درونش جای گیری ....

 

 

السلام علیک یا اباعبدالله ...

 

 

 

 

 

  • ن.ب
  • ۱
  • ۰

بابی انت وامی...

 

 به موسی گفتی "لن ترانی "

 

یعنی هرگز من را نمی بینی...

 

درست است

 

اما به گمانم

 

حسین(علیه السلام)  جایی دیده بودت!

 

که اینطور عاشقت شد...

 

 

 

پ.ن: هرکس تو را دوست بدارد خدا هم او را دوست خواهد داشت ....

  • ن.ب
  • ۱
  • ۰

بین الحرمین ...


بین تو و برادر فاصله ای نیست

 

من که می گویم

 

این "بین" الحرمین همه خطای دید است ...

 

 

السلام علیک یا ابالفضل العباس ...

پ.ن: برادری را به کمال رساندی عباس (علیه السلام) ...

  • ن.ب
  • ۱
  • ۰


می دانم

 

نامت را که ببرم

 

خدا نگاهم می کند ...

 

که ببیند چه کسی گفته است " یا حسین (علیه السلام) "

 

چقدر خدا دوستت دارد  حسین (علیه السلام) ؟!

 

اللهم اجعلنی عندک وجیها بالحسین (علیه السلام)

 

پ.ن: کربلا حرم تو را دارد و بر شهرهای جهان فخر می فروشد ...

  • ن.ب