عطر عشق تو اصل اصل است... نمی رود بویش تا زمین و زمان هست ... و من تا کنون عطری را ندیده بودم که این چنین جاودانه باشد!
و من ایستاده ام در اول راه و فکر می کنم به تو ... نگاه تو چه رنگی داشت؟ که این چنین مجنون ها آفریده است...
نگاهت را نمی توانم رنگی بدهم ... شاید رنگی شبیه آسمان ... رنگی که خدا فقط برای چشم های تو آفریده بود ...
فکر می کنم به تو ... من مسلمانم ! چقدر شبیه حرف های تو شده ام ؟ چقدر راهت را رفته ام ؟
می دانم شمر هم نماز می خوانده .... می دانم عمربن سعد هم حج رفته ... من چقدر مسلمان شده ام !
به تو فکر می کنم عجیب است زمان همه چیز را با خود به فراموشی می کشاند و غبار آلود می کند به جز تو را
زمان هم عاشق تو شده ! تو را هرسال و هرلحظه بیش تر گرامی می دارد و نمی گذارد
لحظه ای غبار روی نامت بنشیند ...
زمان جلوی نام تو خیمه زده و هرسال شبیه گلدسته های مسجد شهر که اذان را بانگ می زنند
بانگ می زند آمدن ایام غمگین تو را ... روزهای مصیبت های تو را ... به تو فکر می کنم ...
به مهلت گرفتن شبانه ات ... شب را دوست داشتی ... برای تنها شدن با خدایت ...راستی در تاریکی شب چگونه
آسمان تاب می آورد رازو نیازهایت را ؟... و من میدانم آن شب فاصله ای نبود بین تو و خالق ... آن شب چگونه بود ... تنها
خدا می داند و تو ... رازهای زیادیست بین تو و خدا و چه رازدار خوبیست خالق یکتا! هنوز هم راز آن شب را نمی فهمم ...
مثل رازهای دیگرت ... به تو فکر می کنم ... به آن روز که نصیحت می کردی و هیاهو می کردند تا تو را نشوند ...
اما تمام عالم سرتاپا گوش شده بود برای حرف هایت به تو فکر می کنم ... به آن روز ... آن روز عجیب...
آن روزی که شبیه هیچ روزی نبود ... به تو فکر می کنم اما تو نیستی ... تو تمام اسلام شده ای ...
تو تمام انسان شده ای ... به تو فکر می کنم اما فکرم نمی رسد ...از جایی به بعد تنها قلبم دست
به کار می شود و فکرم زانو می زند دربرابر تو ... بیش تر نمی رود ...تنها از دور تو را با حیرت نگاه می کند ...
به - تو - فکر ...
پ.ن : لا یوم کیومک یا اباعبدالله ...خودت می دانی ... هیچ روزی مثل روز تو نیست ...
+راستش یکی از دلایلی که خواستم برم حس کردم کمی ریا ممکنه تو نوشته هام دخیل شده باشه دارم سعی می کنم از بین ببرمش
وقتی این نوشته ها رو مینویسم منظورم نیست که من خیلی خوب هستم تنها حس میکنم و یکدفعه شروع می کنم به
نوشتن وگرنه نمی خوام شخصیت خودم رو بگم مطمیننا .و اینکه مذهبی شدن همه نوشته هام هم این طور نیست که بگم
خیلی فرد مذهبی هستم این رو برای هرکسی فقط خدا میتونه تشخیص بده شاید چون خیلی افراد ظاهرا مذهبی ولی
باکلی فاصله از مذهب و ویژگی های بد دیده ام هم کمی بدبین هم شده باشم ... شاید در مورد موضوعات دیگه هم بنویسم
ولی درکل سعی کردم کسی رو تشویق نکنم که نوشته هام رو بخونه ! تنها دلم می خواد هروقت چیزی به ذهنم میاد
بنویسم و شاید بعدها با خوندنشون یاد این روزها بیوفتم و شاید بعدها اگر دختری خدابهم داد به دخترم نشان دادم!!!... ببخشید زیاد حرف زدم!
- ۹۳/۱۰/۰۱
ای منتظران گنج نهان می آید
آرامش جان عاشقان می آید
بر بام سحر طلایه داران ظهور
گفتند که صاحب الزمان می آید
*عید امامت و ولایت مولایمان امام زمان(عج) مبارک*
آپم...
شش عاملی که باعث کینه توزی می شود