کنار عطر خوش اقاقی چقدر حس می کنم تو را
بودنت همیشه هست اما
از وقتی پدربزرگ گل های سرخ را درون باغچه کاشت بیش تر یادت می کنم
از وقتی مادر پرده های ضخیم قرمز رنگ را برای شستن در آورد
و آسمان از پنجره ی اتاق پیدا شد بیش تر یادت می افتم
و دعا می کنم هیچ وقت آن پرده های ضخیم برنگردند !
بودنت همیشه هست اما
از وقتی نوزاد همسایه به دنیا آمده و من زود می دوم تا دست هایم را در دست های کوچکش بگذارم
و او انگشتم را محکم می گیرد بیش تر یادت می افتم
بودنت همیشه هست اما
از وقتی پدر دو قناری کوچک خریده و من همیشه محو رنگامیزی زیبایشان می شوم
بیش تر یادت می افتم
بودنت همیشه هست اما
از وقتی با مادربزرگ به پشت بام می روم تا گندم های عید را آب دهیم و بی صبرانه منتظر سبز شدنشان
باشیم بیش تر به یادت می افتم
بودنت همیشه هست اما
گاهی یادم می رود ...
بودنت همیشه هست اما
از وقتی پدربزرگ گل های سرخ را درون باغچه کاشت بیش تر یادت می کنم
از وقتی مادر پرده های ضخیم قرمز رنگ را برای شستن در آورد
و آسمان از پنجره ی اتاق پیدا شد بیش تر یادت می افتم
و دعا می کنم هیچ وقت آن پرده های ضخیم برنگردند !
بودنت همیشه هست اما
از وقتی نوزاد همسایه به دنیا آمده و من زود می دوم تا دست هایم را در دست های کوچکش بگذارم
و او انگشتم را محکم می گیرد بیش تر یادت می افتم
بودنت همیشه هست اما
از وقتی پدر دو قناری کوچک خریده و من همیشه محو رنگامیزی زیبایشان می شوم
بیش تر یادت می افتم
بودنت همیشه هست اما
از وقتی با مادربزرگ به پشت بام می روم تا گندم های عید را آب دهیم و بی صبرانه منتظر سبز شدنشان
باشیم بیش تر به یادت می افتم
بودنت همیشه هست اما
گاهی یادم می رود ...
- ۹۴/۰۱/۱۴