وقتی از "تو" می خواهم بگویم
می دانی تقصیر من نیست
من تمام کتاب دستور زبان را خوانده ام
اما این واژ ه ها هستند که کم و تکراری شده اند !
به دنبال کشف واژ ه ای جدید می گردم
تا کمی از "تو" بگویم ...
اما تنها "لکنت" است که بر زبانم می نشیند
"تو" در انتهای تمام بزرگی و "من" در ابتدای کوچک ترین ذره ام
اما گاهی این فاصله چقدر کم می شود
گاهی هیچ واژ ه ای بین من و تو قرار نمی گیرد
گاهی نیاز به خواندن تو نیست
گاهی تمام دستور زبان بیهوده می شود
گاهی تنها قطره اشکی کافیست تا از انتهای بزرگی بیایی
و من را بی واژه بغل کنی
و من بی واژه... بی لکنت کنارت اشک بریزم
چقدر دوست دارم این ارتباط های بی کلام را ...
من در هنگام از "تو" گفتن
غریب ترین ساکن سرزمین واژ ه ها می شوم
دیگر سراغ واژ ه ها نمی روم
تنها با "قلبم" تو را بی واژه صدا می زند ...
یادم رفته بود" تو "
بین من و قلبم قرار می گیری...
+بالاخره تموم شدن :)
- ۹۳/۱۱/۰۲