عطر واژه ها تا هفت کوچه را برمیدارد وقتی دست به قلم میشوم برای نوشتن نامت ... دوست دارم واژه ها را تک تک بچینم از روی کاغذ...
شبیه گلی خوشبو وبزنم لای موهایم و بچسبانم به دستانم تا عطر خوش نامت موهایم ... دست هایم را فراگیرد
سجاده ای پهن میکنم و واژه های دست چین شده را میچینم دورش تا باهم به نماز بایستیم ... پنجره را باز میکنم و خنکای نسیم صورتم را نوازش میکند و میبینم
بوته های گل رز غنچه داده اند ... همیشه همین طور است ! حرف تو که میشود بوته ها گل میدهند ... هوا به جنب و جوش می افتد !
وقتی حرف تو میشود گل های چادر نمازم عطر میگیرند و شکفته میشوند ...
صدای تپش قلم را میشنوم وقتی مینوسم نامت را و صدای به هیجان افتادن کاغذ را از اینکه نامت را رویش به یادگار گذارم ... واژه ها را کنار هم میگذارم
و صدایت میزنم مثل همیشه بی تاب ... و باز هم تنها سکوت میکنم یعنی داری جوابم را میدهی ... و حس میکنم شبیه همان غنچه رز تازه متولد میشوم
درست اینجا ... از کنار تو ... از کنار عطر نام تو ...
عیدتون مبارک