کفش هایت را پنهان می کنم
تا شاید تو بمانی
کفش هایت را دوست ندارم !
کفش هایت را شاید به رفتگر پیر کوچه بدهم که تازگی ها کفش هایش پاره شده
تا هرروز صبح هنگام جارو زدن کوچه صدای کفش هایت را بشنوم
و با صدای کفش هایت بیدار شوم ...
و چه صدای دلنشینی ! صدای کفش های تو در کوچه ...
کفش هایت را که شبیه کفش های پدر دخترک همسایه است
شاید دم در خانه ی دخترک همسایه گذاشتم
تا دیگر غصه ی نبودن کفش های پدر را نخورد
و آرام بخوابد با فکر اینکه پدر آمده است ...
کفش هایت را شاید در باغچه بکارم
تا بعد ها شاید کودکی در هنگام خاک بازی آن ها را پیدا کند
و به من برگرداند و من دوباره فکر کنم تو آمده ا ی ...
کفش هایت را شاید دم در مسجد گذاشتم
تا هرکس کفش ندارد آن ها را بپوشد و برایت دعا کند ...
می بینی کفش هایت برای همه مفید هستند به جز برای خودت !
کفش هایت را ببخش! بمان و از پشت پنجره ببین کفش هایت چقدر بدون تو زیباتر هستند!
+ :)
- ۹۳/۱۱/۱۷
تنها دعا نمی کنم که بیایی چون همه می دانند که می آیی
دعا می کنم که وقتی آمدی چشمانم شرمسار نگاه مهربانت نشود
اللهم عجل لولیک الفرج..